سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نویسندگان

بسم الله النور

من امشب از کوچه های خسته و  زخمی، کوچه های غربت و غم ، کوچه های

نامحرم،کوچه های تنگ بی تابی ، ویرانی ، کوچه های خاکی ، کوچه های در آتش ، کوچه

های تهدید و سوز و گداز می آیم .

من امشب از کوچه های نامردی ، سیلی و بهت و ناباوری ، کوچه های غصب ولایت  و

ضرب بی حرمت ، کوچه  های بی یاور، بی مادر ، کوچه های درد و درد و درد می آیم.

من امشب از کوچه های سرد ، کوچه های ظلمت، غم ، غصه ، کوچه های  بی شرمی ،

کوچه های هیزم و میخ و در و دیوار ، کوچه های بی محسن ، کوچه های تازیانه و قنفذ

می آیم.

من امشب از کوچه های گریه و ماتم  ، کوچه های  بی حیایی و بی پروایی  ، کوچه های

بی کسی و ناکسی می آیم.

من امشب از کوچه  های الماس شکسته ، بزم الست ، کوچه های اشتیاق و درد

عاشقی، کوچه های جاری نهر سلسبیل ،کوچه های کنت کنزا مخفیا و  دلهای دریایی

،کوچه های سروهای خاکی و بیکرانه های شفق می آیم.

من امشب از کوچه های حماسه و بی باکی ، کوچه های پاکی ، بی تابی ، افلاکی و

عرشی ، کوچه های فریاد عشق ولایت ، محبت و اجر رسالت ، کوچه های مودت فی

القربی ، کوچه های ماتم یاس در فراق یاسین  می آیم .

من امشب از کوچه های بغض علی ، کوچه های آه و چاه ، کوچه های فرق شکافته

، کوچه های پاره های جگر ، کوچه های عرش سوخته و پیکر تیرباران ، قیامت ،‏ کوچه های

داغ و التهاب ، کوچه های تشنگی فرات ، کوچه های لبان تشنه سقا، قصه حصیر و بوریا

، گلوی پاره پاره و زخمی،کوچه های حلق بریده ، دست جداشده ، کوچه های خیمه

سوخته ، کوچه های نوای نی و نینوای نی ،‏ کوچه های نیزه ، دشنه ، تیر ، تشنه ،

شمشیر ، مشک پاره و تشنه ، شعله و بوی سیب ، عطش ، خون ، انگشت و انگشتر ،

کودک بی شیر ، گوش بی گوشوار، خار ، صحرا ، تیغ ، زنجیر، قرآن بر سنان و خیزران و 

کوچه های اسارت و  سیلی ،کوچه  های اشک و اشک و اشک می آیم . 

من امشب از کوچه های بنی هاشم می آیم .  

 من امشب از کوچه های تنگ تنهایی و یتیمی دلم می آیم . از غربت کده دلم . از کوچه

های نامحرمی دلم . از دستی که بر سرم کشیده نشد .و از کوچه های بی کسی ام می

نالم . از کوچه های پر مویه تنهایی هایم . از کوچه های بی شکیبی هایم . حیرتم .

سرگردانی ام . از کوچه های پر از آرزو که  باشی و من سر بر آستانت سایم و مویه و ناله

سردهم و عقده دل با تو گویم. من از کوچه های انتظار می آیم و از سردی و سوز کوچه

های فراق می نالم .

و تو خود  می دانی و امشب طعم تلخ فراق را دیگر بار می چشی .و بهتر از من می دانی

که سوز یتیمی بی تابم می کند و امانم می برد . تو امشب با من همدردی و من با تو .

تو امشب با من از همان کوچه گذر کرده ای که من با تو . تو امشب دردمند همان دردی

شدی که من سالهاست ، بیش از هزار سال است که به دوشش می کشم .آقایم بد

دردی است یتیمی و بد دردی است بی کسی. آقای من تو نباشی کیست که مرا به

خویش خواند و دست نجاتی باشد. آقای من دلتنگم .

دلتنگ تنهایی خودم و تنهایی تو .

آقای من نمی آیی؟

یا محمد  و یا علی

 



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/1/8 ] [ 12:24 صبح ] [ خدابیامرز ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب